اي ديش تو بر بام و تو از ديش به تشويش/تشويش رها كن كه مصوني تو ز تفتيش
پنهان چه كني ديش دو متري به سر بام/يك سو بنه پوشش و از ديش مينديش
از تاري تصوير مباش اين همه دلگير/از بابت برفك منما اين همه تشويش
مرغوب نبوده ست مگر نوع ال.ام.بي/كاين سان به تو تصوير دهد محو و قاراشميش
شب تا به سحر بر سر بامي پي تنظيم/از بام فرود آي و خجالت بكش از خويش
دي بر سر هر بام يكي ديش عيان بود/امروز چو نيكو نگري بيشتر از پيش
گر چشم خرد باز كني موقع ديدن/بر بام كسان ديش ببيني ز يكي بيش
اين سوي عرب ست بود آن سوي سي.ان.ان/اين جانب ري مي نگرد آن سوي تجريش
اين زير بليتش بود از كيش الي قشم/آن تحت تيولش بود از قشم الي كيش
شرقي طلبي دست بر اين فيش فشاري/غربي طلبي شست نهي بر سر آن فيش
تو ديش به بر داري و همسايه ندارد/تو باغ دلت خرم و همسايه دلش ريش
برخيز و يكي كابل به همسايه عطا كن/اي نان تو در سفره بده لقمه به درويش
فرياد از اين ديش كه چون گاو زراعت/در مزرع افكار من و تو بزند خيش
اين ديش چو مار است كه هر سو بكشد سر/يا عقرب جرّاره كه هرجا بزند نيش
لو فرض اگر ديش شود ميش يقينا/جز بره ي ادبار نمي زايد از اين ميش
بس نكته كه در ديش نهان است و ليكن/چون قافيه تنگ است نگردم پي باقيش